ویژگی های انسان مدرن استاد مصطفی ملکیان 1380

 


ویژگی های انسان مدرن

تربیت دینی، چالش ها و روش ها در عصر حاضر

به نام خدا

یکی از سوالات مورد توجه متعلمان و مربیان این است که چرا آموزش و پرورش دینی در بین جوانان ما چندان موفق نیست؟ یا چرا انتظاراتی که ما از آموزش و پرورش داشته ایم محقق نشده است؟ واقعیت این است که از 500 سال پیش به این سو و ابتدا در اروپای غربی و سپس در آمریکای شمالی و بعد در کانادا و استرالیا و حدود یک قرن است که در سراسر دنیا انسان جدیدی به وجود آمده است. انسانی که به عنوان انسان مدرن لقب گرفته است. انسان مدرن به خاطر اینکه بعد از انسان سنتی به دنیا آمده است مدرن نیست. بحث زمان و مکان و تاریخ نیست. بحث این است که انسانی به وجود آمده است که از لحاظ فرهنگی با انسان سنتی متفاوت است. وقتی گفته می شود فرهنگ، یعنی مجموعه مولفه های درونی انسان و تمدن یعنی مجموعه مولفه های بیرون انسان. فرهنگ در واقع آن است که در درون ما می گذرد. در ذهن و زندگی ما جریان دارد. فرهنگ به سه دسته قابل تقسیم است. بخشی از فرهنگ ما احساسات و عواطف ماست. بخشی باورهای ما و بخشی نیازهای ما می باشد. وقتی گفته می شود انسان سنتی با انسان مدرن متفاوت است به این معناست که انسان مدرن از لحاظ فرهنگی با انسان سنتی تفاوت دارد. یعنی نیازها و عواطف و باورهای یک انسان مدرن با یک انسان سنتی متفاوت است. به همین خاطر می توان گفت جز در موارد نادری مثل قبایل آفریقایی و استرالیایی، بقیه انسانها مدرن اند. البته این مدرنیته مراتب دارد و تفاوت ما انسانها در مراتب و درجات مدرنیته است. ما با نیاکان خودمان همه به لحاظ باورها و هم به لحاظ احساسات و عواطف و هم به لحاظ نیازهای خودمان متفاوت هستیم. وقتی با انسان مدرن سروکار داریم باید بدانیم با چه چیزی سروکار داریم. این اولین خصیصه آموزش و پرورش موفق است. معلم باید بداند با چه کسی در حال گفتگو هست. مخاطبش چه کسی است. بنابراین در تعلیم و تربیت موفق هم باید مخاطب شناخته شود و ویژگی های انسان مدرن مشخص شود. انسان مدرن با انسان پیشامدرن تفاوتهایی دارد که عبارتند از تفاوتهای اجتناب پذیر و تفاوت های اجتناب ناپذیر. انسان مدرن سلسله ویژگی هایی دارد که تا انسان مدرن است نمی توان از او این ویژگی ها را گرفت. لاینفک و جدانشدنی از انسان مدرن است. اینها را می گویند اجتناب ناپذیر. همین طور انسان مدرن ویژگی هایی دارد که اجتناب پذیرند. شما می توانید این ویژگی ها را از انسان مدرن جدا کنید. مثلا نوجوان خصائصی دارد که اجتناب پذیرند به این معنا که نوجوان تا نوجوان هست این ویژگی ها را داراست و می توان بعضی از آنها را گرفت. مثال دیگری می زنم مرد بودن ویژگی هایی دارد که نمی توان آنها را گرفت. منطق اقتضا می کند که ما ببینیم این ویژگی های جداشدنی، ویژگی های خوبی هستند یا بد. اگر خوب هستند پس آنها را از انسان مدرن  نگیریم و اگر بد هستند با آنها ستیزه کنیم و آنها را از انسان مدرن دور کنیم. اما وقتی ما با ویژگیهای اجتناب ناپذیر مواجه هستیم ویژگی هایی که انسان مدرن تا مدرن هست آنها را دارد وضعیت چگونه می شود؟ محل بحث ما همین جاست. اگر این ویژگی های اجتناب ناپذیر خوب هستند ما باید خود را با آنها تطبیق دهیم. اگر این ویژگیهای اجتناب ناپذیر بد بودند در این صورت وضع انسان مدرن وضعیت کسی است که طبیب به او می گوید من نمی توانم برای تو نسخه ای بپیچم، این بیماری شما سیر منطقی دارد که باید طی شود. اگر این مسیر را طی نکنید با هیچ نسخه ای خوب نمی شود و هرگاه این مسیر منطقی طی شود بدون نسخه هم بیماری خوب می شود. اگر انسان مدرن بعضی ویژگی های اجتناب ناپذیری دارد که بد هست ما باید با او مثل بیماری رفتار کنیم تا مدت بیماری اش سپری شود. نمی توان تا زمانی که این بیماری را دارد با او مبارزه کرد. تعلیم و تربیت دینی ما زمانی موفق هست که برنامه ریزان تعلیم و تربیت و معلمان و مربیان بدانند که با مخاطبانی سروکار دارند که مدرن اند و چون مدرن هستند باید ویژگی های اجتناب ناپذیر آنها را در نظر گرفت و با آنها کنار آمد. هر جا تعلیم و تربیت دینی ما ناموفق بوده زمانی بوده است که در برخورد با انسان مدرن،  ویژگی های اجتناب ناپذیر آنان را در نظر نگرفته است. مثلا 1000 سال پیش نیاکان ما، فرزندان خود را روی بام می بردند و می گفتند که ما هر اتاقی بخواهیم بسازیم باید چهار ستون داشته باشد اما آسمان به این عظمت هیچ ستونی ندارد یا می گفتند که ستاره ها روشن هستند و هیچ وقت روغن آنها تمام نمی شود. اما الان وقتی ما فرزندانمان را به بام می بریم توضیح می دهیم که ستاره ای که الان می بینی ممکن است میلیاردها سال پیش از بین رفته باشد و نور آن ده میلیارد سال پیش حرکت کرده و الان به ما رسیده و آسمان هم سقف و ستون ندارد. بلکه مجموعه ای از کرات و ستاره ها و کهکشان را تشکیل می دهد. سوال این است که آیا ساختمان چشم ما با چشم نیاکان مان تغییر کرده است؟ پس چطور وقتی نیاکان ما نگاه می کردند سقف می دیدند و چراغ های چسبیده به سقف و ما الان نه سقف می بینیم و نه چراغ. هیچ تغییر شیمیایی صورت نگرفته است حال اگر شما به پشت بام بروید دیگر نمی توانید آسمان را سقف و ستون ببینید هر چقدر هم که به خودتان فشار آورید نمی توانید این تصور را داشته باشید. بعضی ویژگی ها در انسان مدرن هست که شما چه بخواهید چه نخواهید این ویژگی ها قابل انفکاک نیست. تعلیم و تربیت دینی باید با این ویژگی های اجتناب ناپذیر اگر خوب هستند به جهت خوبی شان سازگار بیفتد و اگر بدند به جهت اینکه انفکاک ناپذیرند تسلیم شود.

ویژگی های اجتناب ناپذیر انسان مدرن:

یازده ویژگی انسان مدرن دارد که سه تای آنها که مهم تر هستند را بیان میکنم. همین طور برای موفق بودن تعلیم و تربیت دینی باید این سه ویژگی رعایت شود.

1-اولین و مهم ترین ویژگی انسان مدرن، عقلانیت است که مقوم مدرنیته است. ملاک و عامل تفاوت انسان سنتی و مدرن است. عقلانیت غیر از عقل است. انسان سنتی دیوانه نبوده است. تعریف عقلانیت این است " متناسب ساختن میزان دلبستگی به یک عقیده با شواهدی که آن عقیده را تایید کند." به همان اندازه که میزان دلبستگی شما به یک عقیده تناسب مستقیم با شواهدی که آن عقیده را تایید می کند داشته باشد عقلانی تر هست. مثلا روزی شخصی را در فاصله سه متری می بینم و تشخیص می دهم که آقای ایکس است. یک بار در فاصله ده متری می بینم و تشخیص می دهم که آقای ایکس است و یک بار در فضای تاریک و دورتر می بینم باز هم گمان می برم که آقای ایکس است و یک بار از بالای کوه می بینم و گمان می کنم که آقای ایکس است. در این چهار مورد من تشخیص دادم که کسی را که می بینم آقای ایکس است اما آیا تشخیص اول من با تشخیص چهارم یکی هست؟ اگر غیرت و حمیتی که من نسبت به تشخیص اولی می دهم نسبت به چهارمی هم همان یقین و اعتقاد را داشته باشم این عقلانی نیست. در حالی که شواهد کم شده است میزان عقیده من ثابت مانده است و این عقلانی نیست. دلبستگی و پایبندی به هر عقیده باید به میزانی باشد که شواهد، آن را تایید می کنند. هر چه شواهد ضعیف تر شود دلبستگی و پایبندی هم باید کم شود و بالعکس. اگر یک تناسب مستقیم میان دلبستگی و پایبندی به یک عقیده با شواهد و مدارکی که آن عقیده را تایید می کند برقرار کنیم آن موقع یک انسان عقلانی هستیم. مثلا شما با تمام شواهد و مدارک معتقدید که امروز سه شنبه است اگر من بگویم دوشنبه است عکس العمل شما این است که می گویید اشتباه می کنم. حال اگر بگویم تعداد دروازه بانان جهنم به جای نوزده تا هجده تا یا بیست تا هست شما بر می خروشید و عکس العمل شدیدتری نشان می دهید و حتی شخص را به فساد در عقیده متهم می کنید. این نشان غیر عقلانی بودن است. انسان عقلانی اگر ببیند مدارک و شواهد بیشتری عقیده اش را تایید می کند میزان پایبندی و دلبستگی او به آنها بیشتر می شود. مثال دیگر، می گویند پیامبر سایه نداشته اند و من می گویم نخیر پیامبر سایه داشتند. شما ممکن است من را به صدها چیز متهم کنید و بگویید مگر ممکن است که پیامبر سایه داشته باشد. ما بارها شنیده ایم که پیامبر سایه نداشتند اما انصاف دهید شما برای اینکه پیامبر سایه نداشته اند چقدر دلیل دارید؟ چه شواهد و مدارکی در عالم دارید که نشان دهد پیامبر سایه نداشته است. شما نسبت به چیزی که هیچ تاییدی برایش موجود نیست حمیت و غیرت می ورزید، اما نسبت به یک عقیده ی مقوا و موید و تایید شده به وسیله ادله چندان حمیت نمی ورزید و اگر کسی نسبت به آن اشتباه کند می گویید خطا کرده است. اقتضای عقلانیت این است که مانند دماسنج که خود را با فضای محیط هماهنگ می کند من همیشه دماسنجی باشم که میزان دلبستگی و پاینبدی ام را با میزان شواهدی که نسبت به یک عقیده وجود دارد متناسب کنم. این عقلانیت است که علت العلل سایر ویژگی های مدرنیته است. آثار و ظواهری دارد که مهمترین اثر آن استدلال گرایی است. استدلال گرایی، مهم ترین مظهر عقلانیت است. اگر کسی هر سخنی را بگوید نمی پذیرد مگر اینکه دلیلی ارائه کند به سود آن گزاره که من نتوانم رد کنم. استدلال گرایی بزرگ ترین مولفه و خصیصه عقلانیت است. انسان مدرن امروز کاملا استدلال گراست و بدین معنا کاملا از تعبد گرایی بیرون است (تعبد به معنای ایمان منظور نیست). تعبد گرایی به این معنا که شما بگویید الف ب است چون فلانی گفته است که الف ب است. این استدلال تعبد گرایانه است. اگر این فرم استدلالی، ذهن شما را نا آرام نکند شما تعبد گرا هستید. تعبد گرا یعنی کسی که از این فرم استدلالی ناراحت نمی شود. تعبدگرایی به این معنا دقیقا مخالف استدلال گرایی است. اما انسان استدلالی می گوید الف ب است. اگر شما از او دلیل بخواهید می گوید چون "الف ج است" و "ج ب است" پس " الف ب است". انسان سنتی تعبدگرا بود. این فرم استدلالی که "الف ب است" چون گفته اند که "الف ب است"، ذهن انسان پیشامدرن را نمی آزرد. امروز بسیاری از پدران و مادران می گویند برخلاف گذشته که پدرسالاری یا مادرسالاری بود امروز فرزندسالاری است. در صورتی که به نظر من این دوران، دوران استدلال سالاری است. در گذشته اگر پدر می گفت الف ب است بچه می پذیرفت و می گفت چون پدر گفته است الف ب است پس الف ب است. اما امروز بچه ها نمی پذیرند که الف ب است چون پدر یا مادر گفته اند که الف ب است و مطالبه دلیل می کنند. چون پدر و مادر دلیل ندارند می گویند امروز دوران فرزند سالاری است دیگر. این تا حد فراوانی فرزندسالاری نیست استدلال سالاری است. یعنی کودکان ما، تعبدگرا نیستند بلکه سخن عقلانی را می پذیرند. اما در سخن پدر یا مادر استدلال نمی بینیم. اگر بخواهید بدانید که چه موقع تسلیم فرزند سالاری نامطلوب یا مطلوب شده اید، باید به این دقت کنید که هر موقع تسلیم حرف فرزند خودتان شدید چون دلیلی نداشته اید که او را متقاعد کنید نگران نشوید این یعنی شما استدلال گرا هستید. اما اگر شما حرف فرزندتان را قبول کنید با این که دلیل هم برای او دارید این فرزند سالاری نامطلوب است. بزرگترین ویژگی انسان مدرن عقلانیت است و بزرگترین ویژگی و مظهر عقلانیت استدلال گرایی است. نتیجه اینکه تعلیم و تربیت دینی تا استدلال نداشته باشد نا موفق است. متعلمان و متربیان ما مانند گذشته نیستند که تا بگویید فلانی چنین گفته است آنان قبول کنند و بگویند چون او گفته است پس درست است. آنها می گویند هر کسی هر چه گفته بگوید دلیل شما در حال حاضر چیست. آنهایی که از اول تا آخر می گویند قال فلانی قال بهمانی ناموفق اند. حال می خواهد این قال که شما می گویید پیامبر باشد، امام باشد، یا معصوم. هر کسی می خواهد باشد این روش ناموفق است. اما اگر بگویید پیامبر گفته است الف ب است اما در عین حال اگر ایشان هم نمی گفت ما دلیل داشتیم که الف ب است این روش موفق است وگرنه صرف اینکه بگویید فلان کس گفته است موفق نمی شوید. دوران این روش گذشته است. سخن معصومین وقتی قابل قبول است که شما بتوانید به سود آنها استدلال کنید. اگر بتوانید استدلال کنید چه پیامبر گفته باشد چه غیر پیامبر، مخاطب می پذیرد. اما گر نتوانید استدلال کنید چه پیامبر گفته باشد چه غیر پیامبر، مخاطب نمی پذیرد. حتی اگر این ویژگی مناسب نباشد و اگر شما باور دارید انسان مدرن خیلی بد است چون حرف پیامبر را نمی پذیرد مگر با استدلال و دلیل، این همانند همان مثال بیماری است که باید دوران بیماری اش را بگذراند. و اگر هم خوب است که خوب است.

گالیله در جریان محاکمه ای که برایش پیش آمده بود گفت: "روحانیون مسیحی از بدو تولد ما تا آخر عمرمان دائما به گوش ما می خوانند که بزرگترین نعمتی که خدا به انسان عطا کرده، عقل است. ولی بعدا که می خواهیم هر مطلبی را با رجوع به عقلمان فهم کنیم جلوی ما می ایستند." مثال گالیله این بود که من به شما ساعتی هدیه می کنم. اما به شما می گویم که هر وقت خواستید بدانید ساعت چند است مبادا به ساعت نگاه کنید بلکه بروید و از فلان شخص بپرسید که ساعت چند است. نتیجه این می وشد که ظاهر کار این است که ساعتی را هدیه داده ام ولی در عمل چیزی جز سنگینی و وزر و وبال نیست. ساعت وقتی هدیه است که دائما بتوانیم به آن رجوع کنیم. گالیله می گفت روحانیون مسیحی با ما اینگونه رفتار کردند و گفتند بزرگترین هدیه خدا عقل است اما هر گاه در هر مساله ای خواستیم بدانیم گفتند که همه چیز در کتاب مقدس است.

استدلال گرایی ویژگی اجتناب ناپذیر بسیار مطلوب انسان مدرن است تنها سرمایه ای که خدا در مسائل نظری به ما داده است عقل می باشد و در مسائل عملی وجدان اخلاقی است. هر ماخذ دیگری هم باید حجیت خود را از این دو منبع کسب کند. عدم توفیق تعلیم و تربیت دینی ما این است که به این ویژگی توجه نمی کند.

دومین ویژگی انسان مدرن که اجتناب ناپذیر است این است که انسان مدرن در عین اینکه آخرت را انکار نمی کند، اما در عین حال معتقد است که اگر دین برای من پیامی دارد باید این پیام، اثر و نتیجه خودش را در این دنیا نشان دهد. انسان مدرن نمی گوید آخرت وجود ندارد بلکه می گوید چه آخرت وجود داشته باشد یا نداشته باشد، دین باید فعلا زندگی این جهانی مرا دستخوش آرامش، شادی، امید، معناداری و رضایت باطن کند. آرامش درونی برای من به ارمغان آورد. انسان متدین به نظر انسان مدرن انسانی است که زندگی همراه با آرامش و شادی داشته باشد همراه با امید، معناداری، رضایت باطن. اگر شما بگویید دین من در این دنیا نمی تواند کاری انجام دهد اما در آخرت چیزهای زیادی به انسان می دهد انسان مدرن می گوید آخرت چه باشد چه نباشد در حال حاضر من این دنیا را از دست نمی دهم. نمی گوید بهشت نیست بلکه می گوید اگر بهشتی هم باشد باید در این جهان تحقق یابد وقتی در اینجا بهشت در درون من نیست چگونه باور کنم که در آخرت بهشت است. به این معنا انسان مدرن سخن همه عارفان را می گوید که می گفتند :"من کان فی هذه اعمی فهو فی الاخره اعمی". اگر در اینجا چشمتان باز نشده فکر نکنید در جای دیگر چشمتان باز می شود. چشم اگر بخواهد باز شود در این دنیا هم باز می شود. این یعنی، دین برای این جهان من (نه اقتصاد و سیاست این جهانی بلکه برای انسان در درون خودش) نیز وعده هایش تحقق یابد. اینکه کسانی بگویند دین ورزی کنید این زندگی را با این روشها بگذرانید و  آنطور زندگی نکنید و از این گونه سخنان، آنوقت اگر بپرسیم نتیجه این تبعیت چیست می گویند نتیجه اش را از زمانی که عزرائیل به سراغتان آمد و مردید خواهید دید. قبل از آمدن عزرائیل اثری ندارد و برای بعد از مرگ و عالم برزخ این روش زندگی و تبعیت خوب است. این از دید انسان مدرن قابل قبول نیست. این همان چیزی است که ما از آن به سکولاریسم تعبیر می کنیم. البته سکولاریسم به این معنا که می گوییم ( البته چندین معنا دارد) یعنی به آثار و نتایج این جهانی پیام مکاتب و مذاهب و ادیان توجه داشتن. سکولاریسم یعنی من فعلا به این جهان می نگرم. وعده ها را وقتی می پذیرم که آثارش در اینجا ظاهر شود. وقتی متعلمان ما می بینند تمام آنچه را من به عنوان تعلیم و تربیت دین به آنها داده ام نه اضطراب نه تشویش و نه دلهره را از او دور نکرده است یعنی به او آرامش نداده و از او غم و حسرت و ندامت را نزدوده است. شادی به او نداده و یاس و درماندگی را از او نزدوده است. امید نداده، باری به هر جهت بودن را نزدوده، معنایی به زندگی او نداده است. در نهایت در درون خودش هم با خودش نزاع دارد، یعنی رضایت باطن ندارد. خوب این دین چه هنری دارد؟ این چه مسلک و مذهبی و آیینی است؟ من طالب آرامشم، طالب امید و شادی، طالب معناداری زندگی و در جواب می گویند که اینجا این چیزها وجود ندارد. شما که با قشر نوجوان سر و کار دارید می بینید که دائما می گویند با خودم نمی توانم کنار بیایم. از خودم بدم میاد. زندگی برام معنا ندارد و نا امید و مضطرب و مشوش هستم. شما می گویید دین این را گفته و آن چیز را گفته است. او می گوید پس کجاست پاسخ سوالات من؟ اگر دین گفته است "الا بذکر الله تطمئن القلوب" باید مکانیزم این را نیز نشان دهید که چگونه یاد خدا دل را آرام می کند. می خواهند تعالیم هر مسلک و مرامی دراین دنیا آثار و نتایج خود را نشان دهد.

سکولاریسم از آثار و نتایج انسان مدرن است. این نگرش با زندگی آخرت منافات ندارد بلکه تایید دیدگاه دقیقی در مورد زندگی آخر است و آن این است که زندگی آخرت چیزی نیست جز تحقق زندگی این جهانی. یعنی من می میرم، من را به جهنم نمی کشانند بلکه وقتی من می میرم خودم را در جهنم می یابم، چون در اینجا جهنم بوده و جهنم و بهشت چیزی جز شکفتگی درون من نیست. هر گاه کسی از طریق دین شما به آرامش رسید دین شما توانسته است پیامش را برساند. با شعار و کلی گویی و از موضع بالا برخورد کردن و متهم به فساد عقیده کردن هیچ مسئله ای حل نمی شود. دین شما باید آرامش دهد، شادی بیاورد، امید دهد، رضایت باطن را محقق کند و به زندگی مردم معنا دهد. مقتضای ویژگی دوم این است که شما هر چه می توانید در تعلیم و تربیت تان رفتارشناسی متناسب با نویدهای دینی عرضه کنید. رفتار شناسی به این معناست که وقتی دین می گوید شما را به آن مراحل می رسانم بتوانید بگویید گام اول رسیدن به آن مرحله چیست و گام دوم و سوم و ... کجاست. یکی از بزرگترین نقایص متفکرین جهان اسلام نسبت به متفکران جهان مسیحیت و بودا این است که یک وضع مطلوب مفقود را نشان می دهند. باغ مصفایی را نشان می دهند ولی اینکه ما چقدر از این باغ فاصله داریم و باید از این بیابانی که هستیم چگونه به آن باغ برسیم مشخص نیست. من تمام عطش و شوقم معطوف باغ است. اما چه باید بکنم که از اینجا به آنجا برسم؟ این مراحل را متفکران جهان اسلام معرفی نمی کنند. اینکه بودیسم و مسیحیت در جهان نفوذ می کنند، خدعه نیست. نفوذ می کنند چون گام های نزدیک شدن به آن باغ را می توانند نشان دهند. می گویند که گام اول برای نزدیک شدن این است، گام دوم این است و گام صد هزارم این است و گام پنج هزار و یکم ورود به بهشت است. این یعنی متناسب کردن رفتارشناسی با آن ایده آلها. برای رسیدن از وضع موجود نامطلوب به وضع مطلوب ناموجود یک رفتار شناسی لازم است که ما این را نداریم. دائما می گویند حسد نداشته باشید. اما نمی گویید حال که من حسد دارم چه بکنم که این حسد در من ریشه کن شود.

ویژگی سوم که از ویژگی های اجتناب ناپذیر است این است که انسان مدرن اعتقادش را به تاریخ از دست داده است و همیشه نظر به حال دارد. او را با فکر در مورد گذشته نمی توان راضی نگهداشت. همه وقت به این نظر دارد که در حال حاضر و در وضع کنونی، برای مسائل نظری من چه راه حل هایی وجود دارد و برای مسائل عملی من چه راه رفع هایی وجود دارد. این که بگوییم که تو در گذشته اینچنین و آنچنان بوده ای، سیر در گذشته است و برای انسان مدرن همیشه شک برانگیز است. انسان مدرن می گوید که من کار ندارم چه داشته ایم یا نیاکان من چگونه بوده اند. من الان چه هستم؟ اصلا نمی خواهم در گذشته سیر کنم. می خواهم در حال زندگی کنم. در روانشناسی یکی از بزرگترین علائم پیری، (پیری روانشناختی غیر از پیری زیست شناختی است) این است که شما به جای اینکه به فکر آینده باشید دائم به فکر گذشته باشید. جوان هیچ وقت به گذشته اش فکر نمی کند بلکه به آینده اش فکر می کند. تمدن ما متاسفانه الان پیر شده است چرا که دائم در حال سیر در گذشته است. تمام تعلیمات دینی ما، تاریخ گذشته ماست. دین نیست بلکه تاریخ دین است. ما آنیم که از میان ما ابن سینا، صدرای شیرازی، برخواسته است. همه اینها درست است و از لحاظ تاریخی هیچ شک و شبهه ای در آن نیست اما بالاخره عایدی من در حال حاضر از ابن سینا و صدرای شیرازی و معصومین چیست؟ چیزی که اکنون در مملکت ما باب شده است این است که توقع می رود از هر کسی که می پرسند الگوی شما کیست اگر پاسخ دهنده خانم باشد بگوید حضرت زهرا و اگر مرد باشد بگوید حضرت علی. من می گویم بسیار عالی است که الگوی این افراد حضرت علی یا حضرت زهرا می باشد. اما حضرت زهرایی را که فقط اسمش را می شناسم چگونه می تواند الگوی من باشد؟ علی بن ابیطالبی که من فقط نامش را می دانم چگونه می تواند الگو باشد؟ علاوه بر اینکه من باید علی ابن ابیطالب را دقیقا بشناسم، باید ببینم که حضرت علی برای زندگی امروز من چه پیامی دارد. ایا ممکن است شما یک کتاب طب بوعلی سینا را بخوانید و دیگر به هیچ جراح و رادیوگرافی مراجعه نکنید. ممکن نیست. شما می گویید که من قبول دارم که ابن سینا طبیب حاذق و ماهری بوده است ولی امروزه وی برای مشکلات جسمانی ما پیامی ندارد. امروزه کتاب ابن سینا را در طب نمی خوانند بلکه در تاریخ طب می خوانند. به همین ترتیب نباید طب روحانی من هم اینگونه باشد. نمی توان دائما گفت بحارالانوار یا وسایل الشیعه را ورق بزن و بخوان. باید دین باشد نه تاریخ دین. این قران، نهج البلاغه، بحارالانوار برای امروز ما چه دارد؟ روزگاری کارکردی داشته و موفق بوده است. امروز هر پیامی دارد عرضه کند و مشکلات امروز را حل کند. بنابراین دائما ما را عطف به اینکه تو آنی که از تمدن تو فلان شخص بیرون آمده است و ... راه حل نیست. پس تعلیم و تربیت دینی ما باید تفاخر به گذشته را که فقط کار تمدن های ضعیف، فرومانده و کار تمدن های پیر است را به کنار بگذارد. امروز ما برای گفتن چه چیزی داریم. این هم متاسفانه در تعلیم و تربیت ما در نظر گرفته نشده است. تعلیم و تربیت ما به جای اینکه نسخه های به روز آمده را به دست دهد دائما ما را ارجاع می دهد به اینکه در گذشته طبیبانی داشته ایم و روزگاری نسخه های کارآمدی داشتند. اما آن نسخه ها برای امروز کارآمد نیستند مگر مجددا به صورت جدیدی برداشت شوند. ما نباید مانند آفریقایی ها که روی غنی ترین ذخایر طلا و نقره هستند و همیشه گرسنه اند به دلیل اینکه نمی توانند استخراج کنند، باشیم. باید بتوانیم آنها را استخراج کنیم. امروز قران، نهج البلاغه استخراج مطلوب نشده است. دلیل آن هم این است که 23 سال از انقلاب می گذرد و شما می گویید جوانان ما آن هایی که ما می خواهیم نیستند. چرا؟ به دلیل اینکه شما نتوانستید چیزی را عرضه کنید. جوانان بی جهت عاشق و جذب یک مسلک و مرام نمی شوند. اگر جذب شد یعنی آن مسلک توانسته دردها و رنجهای او را تشفی دهد. این امر در زمان ما انجام نگرفته است و به همین دلیل تاکنون موفق نبوده ایم.


 وزارت خانه آموزش و پرورش سال 1380

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.